تفاوت سازمان فرآیند گرا و وظیفه گرا
فهرست مطالب:
مقدمهای من باب تعریف فرایند و وظیفه
وظیفه واحدی از کار است؛ فعالیتی که معمولاً یک نفر انجام میدهد. در مقابل، فرآیند، گروهی از وظیفه های به هم پیوسته است که با یکدیگر نتیجه ای باارزش از دید مشتری را به بار میآورند.
مثال:
- فرایند: انجام یک سفارش(فعالیتهایی که کالا را به دست مشتری میرساند)
- وظایف:
این فرایند از وظایف مختلفی تشکیل شده است: دریافت درخواست از مشتری، واردکردن آن به رایانه، بررسی اعتبار مشتری، بررسی موجودی کالا و یا تولید، گزینش و بسته بندی سفارش، برنامه ریزی حمل و روش ارسال کالا (زمینی، دریایی، هوایی) و در پایان بارگیری و ارسال کالا به سوی مشتری.
هیچ کدام از این وظیفه ها به تنهایی ارزشی را برای مشتری نمیآفریند. حمل بدون بارگیری و یا بستهبندی بدون انتخاب کالاها از انبار، شدنی نیست. بررسی اعتبار مشتری به خودی خود یک تجزیه و تحلیل مالی است. تنها هنگامی که این فعالیتهای مستقل و جداگانه با یکدیگر جمع شوند، ارزشی به وجود میآید.
بنابراین، فرآیند را میتوان یک زنجیره ارزش در نظر گرفت که هر مرحله (هر دانه زنجیر) ارزشی به مرحله قبل میافزاید. بنابراین، فرآیندهای کسب و کار عبارتند از فعالیتهای اساسی در سازمان که محدود به مرزهای وظیفهای نیستند و منابع انسانی، مهارتهای مدیریتی و فناوری را به منظور تمرکز سازمان بر استراتژی ایجاد ارزش برای ذینفعان و بخصوص مشتریان به هم مرتبط میکنند.
سازمان شما وظیفه گراست یا فرآیندگرا؟
۱. سازمان وظیفه گرا
عملکرد سازمان وظیفه گرا
در این تصویر، هدف تیم خط کشی، «خط کشی» بوده است و نه هدایت خودروها در جاده و بنابراین بدون اینکه برای مشکل پیش آمده (تنه درخت مانع) راه حلی اندیشیده شود، خط کشی انجام شده است.
در این نوع سازمان تغییرات با هزینه زیاد و با مقاومت بالا انجام میگیرد و پرسنل کمترین انگیزه را برای توسعه و بهبود سازمان خود دارا هستند.
معمولاً در این سازمانها پاداشهایی (مادی و غیرمادی) که به افراد داده میشود براساس اثربخشی فعالیتهای آنان نیست بلکه متناسب با پایبندی آنان به وظایفیست که حتی میتواند دارای اثر مخرب باشند.
۲. سازمان فرآیند گرا
در مقابل سازمانهای وظیفه گرا، سازمانهای فرآیندگرا قرار دارند که در این نوع سازمانها به اثربخشی فرآیندها توجه شده و آن، معیاری برای ارزیابی فعالیتهای کارکنان است.
بعبارتی فرآیند مجموعه ای از وظایف مرتبط به هم در کنار یکدیگر برای خلق نتیجه ای ارزشمند برای مشتری است.
سازمانهای فرآیندگرا، کار را به عنوان یک فرآیند مینگرند. پرسنل به فرآیند میاندیشند، یعنی آنها به اینکه پیش از آنها چه کاری انجام میشود و پس از آنها چه اتفاقی میافتد، و هنگامی که کارشان به دست مشتری میرسد چه اتفاقی میافتد، حساس هستند.
صاحبان فرآیند، افراد را مدیریت نمیکنند بلکه طرح را مدیریت میکنند.
در سازمانهای فرآیندگرا تک تک افراد فرآیندهای سازمان را میشناسند. هرکسی میداند که چه چیزی مناسب است و خواسته مشتری چیست. همه توسط فرآیندها ارزیابی شده است. همه افراد سازمان متوجه تامین رضایت مشتری شدهاند. رضایت مشتری معیاری سازمانی است که اجزاء فرآیند را به یکدیگر متصل میکند.
بعبارت سادهتر، سازمانی که دیدگاه فرآیندمحوری دارد، وظیفهها را بصورت مستقل مورد توجه قرار نمیدهد بلکه مجموعه آنها را که به خواسته مشتری جامه عمل میپوشانند در نظر میگیرد. در مفهوم فرآیند محوری نمیتوان تنها به انجام وظیفه درست فردی دلخوش بود. همه دست اندرکاران بایستی کوششهای خود را در جهت هدف همگانی و اصلی بسیج کنند و گرنه فعالیتهایی که با هم تعارض دارند، به نتیجه صدمه میزنند.
دیدگاهی یافت نشد